معنی روستایی در نطنز

حل جدول

روستایی در نطنز

ابیانه


توابع نطنز

ابیانه، دهستان برزرود شامل برز، ابیانه، هنجن، کمجان، عبّاس آباد، چیمه رود، ولوجرد، بیدهند، فریزهند، طره، یارند، وش، حسن آباد، صالح آباد دهستان طرق رود شامل کشه، طار، ورگوران، مزده، نیه، گودرزن، آب سنجد دهستان کرکس؛ شامل روستاهایی همچون اوره، طامه، جزن، خفر، دستجرد، جاریان، ویشته، هُل آباد در تقسیمات رسمی کشوری، شهرستان نطنز در حال حاضر دارای دو بخش مرکزی و بخش امامزاده، چهار شهر نطنز، طرق رود، بادرود و خالد آباد و پنج دهستان به نام های کرکس، طرقرود، برزرود، امامزاده و خالدآباد می باشد. فرمانداری شهرستان نطنز در سال ۱۳۳۶ تأسیس شده است. شهرها: نطنز و طرق رود


تحفه نطنز

گلابی

لغت نامه دهخدا

نطنز

نطنز. [ن َ طَ] (اِخ) نام یکی از بخش های شهرستان کاشان است، این بخش در قسمت جنوب غربی شهرستان کاشان واقع است و هوای آن به نسبت پست و بلندی زمین متغیر است، قسمت غربی و جنوبی بخش کوهستانی و سردسیر است و قسمت شرقی و شمالی آن دشت شنزار است و هوائی معتدل دارد.آب قراء بخش از زهاب رودخانه های کوهستانی و قنوات تأمین می گردد، محصول عمده ٔ این بخش غلات و اقسام میوه هاست. بخش نطنز از پنج دهستان تشکیل شده است: دهستان مرکزی، طرق رود، چیمه رود، برزرود و بادرود. در این بخش جمعاً 49 قریه و آبادی واقع است و جمعیت بخش در حدود 44000 نفر است کوه مرتفع کرکس در این بخش واقع است و بسیاری از قنوات بخش از آن کوه سرچشمه می گیرند.دهستان مرکزی بخش نطنز از 16 آبادی تشکیل شده است وجمعیت آن در حدود 12000 نفر و قراء مهم آن عبارت است از قصبه ٔ نطنز، سرشک، طامه، افرشته، اوره و شوشاد و خفر و مزیدآباد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).

نطنز. [ن َ طَ] (اِخ) قصبه ٔ مرکزی بخش نطنز ازشهرستان کاشان است و در 326 هزارگزی تهران و 74 هزارگزی جنوب شرقی کاشان و 71 هزارگزی مغرب اردستان واقع است، مشخصات جغرافیائی آن عبارت است از طول 51 درجه و 54 دقیقه و 30 ثانیه، عرض 33 درجه و 31 دقیقه و 30 ثانیه، ارتفاع 1372 گز. این قصبه و مزارع مربوط بدان در دره ٔ شرقی کوه کرکس واقع است و هوایش سردسیر است. آب قصبه از 25 رشته قنات تأمین می گردد. محصول عمده ٔ آن غلات و حبوبات و انواع میوه ها و محصولات صیفی است و خربزه و هندوانه ٔ آن شهرتی دارد. جمعیت قصبه 4000 تن است. شغل عمده ٔ اهالی زراعت است و چینی سازی و قالی بافی. ابنیه ٔ قدیمی قصبه بدین شرح است: 1- بنای آتشکده ٔ کوشک که از سنگ و ساروج ساخته شده و از بناهای عهد ساسانی است. 2- محراب مسجد کوچه ٔ میر که در عهد سلجوقیان ساخته اند. 3- مسجد جمعه که به سال 704 هَ. ق. بنا شده است. 4- مقبره ٔ شیخ عبدالصمد که در مسجد جامع واقع است و تاریخ بنای آن 707 است. 5- کاروانسرای شاه عباسی. 6- مقبره ٔ عون بن علی از آثار عهد صفوی. 7- مقبره ٔ بی بی رقیه. 8- گنبد باز مربوط به دوره ٔ صفویه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).


گردنه ٔ نطنز

گردنه ٔ نطنز. [گ َ دَ ن َ ی ِ ن َ طَ] (اِخ) گردنه ای است در راه کاشان و نطنز میان ده چلو و نطنز، واقع در 324000گزی تهران.


روستایی

روستایی. (ص نسبی) باشنده ٔ ده یعنی دهقان. (آنندراج) (غیات اللغات). قروی. (مهذب الاسماء). اهل ده. (از فرهنگ شعوری). دهاتی و دهقان. (ناظم الاطباء). آنکه در روستا نشیند:
روستایی زمین چو کرد شیار
گشت عاجز که بود بس ناهار.
دقیقی.
طوطی بحدیث و قصه اندر شد
با مردم روستایی و شهری.
منوچهری.
برآن روستایی گره هر که بود
برآشفت و زیشان یکی را ربود.
(گرشاسب نامه).
گر شاه تویی ببخش و مستان
چیز از شهری و روستایی.
ناصرخسرو.
یکی روستایی ازهر را سلام کرد. (تاریخ سیستان).
روستایی گاودر آخر ببست
شیر آمد خورد و بر جایش نشست.
مولوی.
چو دشمن خر روستایی برد
ملک باج و ده یک چرا می خورد.
سعدی (بوستان).
یکی روستایی سقط شد خرش
علم کرد بر تاک بستان سرش.
سعدی (بوستان).
نه آن شوکت و پادشاهی بماند
نه آن ظلم بر روستایی بماند.
سعدی (بوستان).
بفریبد دلت بهرسخنی
روستایی و غرچه را مانی.
بدیعی.
خوش بباید بر آن امیر گریست
که بتدبیرروستایی زیست.
اوحدی.
- روستایی طبع، کسی که طبعش چون روستایی است. کنایه از تنگ نظری و خست طبع است: ابوالحسن عقیلی نام دارد و جاه و کفایت اما روستایی طبع است. (تاریخ بیهقی).
- روستایی گیرشدن، بحیل روستاییان دچار گشتن. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
حاکم بسخن روستایی گیرد اما رها نکند. (جامع التمثیل از امثال وحکم دهخدا).
روستایی اگر ولی بودی
خرس در کوه بوعلی بودی.
سعدی (از امثال و حکم دهخدا).
روستایی را بگذار تا خود گوید.
سنایی (از امثال و حکم دهخدا).
روستایی را حمام خوش آمد. (از امثال و حکم دهخدا)، این مثل را در محلی گویند که کسی بجایی و بکاری چنان مشغول شود که نخواهد که بهیچ وجه ترک آن کند یا از آنجا بیرون آید. (از آنندراج).
روستایی را عقل از پس میرسد. (از امثال و حکم دهخدا).
روستایی را که رو دادی کفش بالا می کند. (جامع التمثیل از امثال و حکم دهخدا).
روستایی رسوایی است، روستاییان بیشتر آبدهان و چغل باشند یا غالباً در کارها هلالوش و هایاهوی را دوست دارند. (امثال وحکم دهخدا).
روستایی عید دیده. (جامع التمثیل از امثال و حکم دهخدا).
روستایی وقتی گوزید گرد می نشیند، در مورد کسی گفته میشود که وقتی کار از کار گذشت تازه بفکر اصلاح یا خطای از دست رفته می افتد. (فرهنگ عوام).
عشق تو و سینه ٔ چو من کس
طاوس و سرای روستایی.
انوری (امثال و حکم دهخدا).
طمع روستایی بحرکت آمد. (امثال و حکم دهخدا).
گرهی را که یک روستایی زند صدشهری نتواند باز کرد، یعنی مردمان روستا بسیار گربز و محتالند. (از امثال و حکم دهخدا). || عوام و ارباب حرفه و فرومایگان. (لغت محلی شوشتر). || جمعیت مردمان خواه برای تماشا و خواه برای کاری. (لغت محلی شوشتر). || (حامص) دهقانی. (لغت محلی شوشتر). دهگانی. که بتازی دهقانی شود. (از شرفنامه ٔ منیری). باین معنی منسوب به روستا بمعنی دهقان است. رجوع بروستا شود. || زندگانی و تعیش در روستا. (ناظم الاطباء). و رجوع به روستا شود.


مسجد جامع نطنز

مسجد جامع نطنز. [م َ ج ِ دِ م ِ ع ِ ن َ طَ](اِخ) رجوع به جامع نطنز شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

نطنز

نادرست گویی و نادرست نویسی نتنز نه یا نی شهر و تنز غنچه و جوانه نتنز شهر غنچه (بیژن رفیعی سرشکی ماهنامه ی فروهر شماره ی 5 و 6 سال ‎27 امرداد و شهریور 71)


روستایی

(صفت) ساکن روستا کشاورز دهقان.

فرهنگ عمید

روستایی

مربوط به روستا: لباس روستایی،
از مردم روستا، دهاتی: مرد روستایی،
[مجاز] ساده‌لوح، احمق،

مترادف و متضاد زبان فارسی

روستایی

دهاتی، ده‌نشین، روستانشین، دهقان، رعیت

فارسی به عربی

روستایی

ریفی، فلاح

فارسی به آلمانی

روستایی

Dummer bauer (m) [noun], Kleinbauer, Ländlich

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

روستایی در نطنز

1007

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری